فسيل پرنده‌ها

فاطمه دهقان نيري
dehgan_1349@yahoo.com




غلطی زد و جای خالی شوهرش را ديد . آفتاب از لابه لای شبكه‌های توری پرده ، روی فرورفتگی بالش افتاده‌بود. مشتش را روي بالش كوبيد. صدای جيک جيک گنجشک ها را شنيد . از تخت پايين آمد . درد در تنش پيچيد. دست به پهلویش گذاشت و جلو پنجره ايستاد. پرده را کنار زد.
بچه گنجشکی روی کف تراس پرپر می زد و مادرش بال و پر زنان جيک جيک می کرد و بالا و پایین می پريد. زمزمه کرد:
_ من گم شدم ، آشفته بال ، در قصه های پرنده ای که فسيل شد... اولش چی بود؟ ... پرواز بياموز... .
از پنجره فاصله گرفت. تخت را مرتب کرد و جلو آينه ايستاد.
زير يك چشمش كبود بود و باريكهاي خون روي گونهاش خشك شدهبود. از اتاق بيرون رفت. شوهرش داخل هال روي مبل لم دادهبود و تلويزيون نگاه ميكرد. به دست شويي رفت. آب كه روی صورتش لغزيد، سوزش خراش روي گونهاش را حس كرد.
به آشپزخانه رفت. بخار از لوله كتري بالا ميرفت . فنجاني چاي ريخت و پشت ميزنشست. روزنامهي روي ميز را پيش كشيد و تيترهاي آن را خواند.
اگر جيببري نميكردم، شوهرم كتكم ميزد. دختر دهساله، راز قتل مادرش را فاش كرد. قصه پر غصه عروس چهارده ساله. عيبجوييهاي همسرم تمامي ندارد.
روزنامه را ورق زد.
احترام به رابطه زناشويي همواره يكي از مسائلي است كه در سرلوحه تعاليم ديني ما قرار دارد. قرصهاي مرگ يا اكستازي.
ورق زد.
زن كُشها اعدام ميشوند.
_ چه جالب!
... كارشناس بخش روانپزشكي ميگويد: «... اين قتلها بدون برنامهريزي و با وسايل موجود در خانه انجام ميشود... . فقر و اعتياد را ميتوان انگيزهي اصلي حالات عصبي شوهران دانست. ... و شوهر كشي ... . اكثر زناني كه دست به قتل شوهر خود زدهاند با تصيم قبلي و با طرح يك نقشه مرتكب جنايت شدهاند. انگيزهي اينگونه زنان ، ناشي ار نفرت و كينهاي بوده كه طي زمان در وجودشان ريشه دوانده و نوعي انتقامجويي آنان ...
_ ساعت خواب.
حبه قند را به دهان انداخت و چايش را نوشيد.
_ هيچ نگاه ساعت كردي؟
روزنامه را جلو صورتش گرفت و ورق زد.
_ اين همه ظرف نشُسته. گوشتا تو يخچال داره بو ميگيره. تا لنگهي ظهر ميگيري ميخوابي.
زمزمه كرد:
_ همهي تنم درد ميكنه.
_ تقصير خودته . بی دلیل بحث می کنی.
روزنامه را روی میز گذاشت.
_ بی دلیل؟ من بچه می خواستم. از اول هم بهت گفتم.
_ بگو نقشه کشیده بودی. تو که می دونستی من زن و بچه دارم.
_ تو داری ، من چی؟
_ تو؟! تو که چند سال با اون یکی زندگی کردی . فکر کردی برا چی اومدم سراغت؟
مرد از آشپزخانه بيرون رفت. از جا بلند شد. جلو ظرفشويي ايستاد و شير آب را باز كرد. آب روي دستش ميلغزيد و اشك از روي گونهاش سر ميخورد.
_ تو نقشه کشیده بودی یا من؟
ظرفها را شست. تخته گوشت را روي ميز گذاشت و گوشت را از يخچال بيرون آورد. پشت ميز نشست و چاقوي آشپزخانه را روي تن گوشت كشيد.
_ زندگی یکی دیگه رو صاحب شدی که چی؟
مرد به آشپزخانه آمد.
_ تازه داري گوشت خرد ميكني؟ اين گوشت ديگه كي ميخواد بپزه؟ ظهره.
_ گشنه نميموني.
_ ساعت يازدهاس.
گوشت زير تيغهي چاقو قطعهقطعه ميشد. با خود گفت:
_ مگه خودت از صبح چهكار كردي؟ لم دادي جلو تلوزيون ماهواره نگاه كردي.
چاقو تن گوشت را برش ميداد. گوشتهاي خرد شده را در سبد كنار دستش ريخت.
_ زودتر ناهار رو...
رو برگرداند. مرد به دیوار آشپزخانه تكيه داده بود. زل زد به چشمهاي مرد. صدایش را نمی شنید.
_ چه قدر غر می زنی. گفتم گشنه نمی مونی.
چاقو را روي قطعه های گوشت كشيد.
مرد درِ يخچال را باز كرد . پارچ آب را برداشت و به لبهاش نزديك كرد.
_ با ليوان بخور.
مرد لبهايش را به لبهي پارچ چسباند و آب خورد. از جا بلند شد و پارچ را از دست مرد گرفت. ليوان روي ميز را از آب پر كرد. پارچ را شست و دوباره آب كرد و در يخچال گذاشت.
_ ديگه دهن ما دلت نميره.
پشت ميز نشست و چاقو را در دست گرفت. مرد ليوان را در ظرفشويي خالي كرد و بيرون رفت. دندانهايش به هم ساييده ميشدند. قلبش تند ميتپيد. دسته چاقو را در پنجه فشار داد. به یاد مطلبی که چند روز پیش در صفحه ی حوادث روزنامه خوانده بود، افتاد.
... زن در بازجویی خود اظهار کرد: جلوی میز ایستاده بودم و پیاز خرد می کردم که به آشپزخانه آمد...
_ ميتونم وانمود كنم كف آشپزخونه خيس بوده سُر خودره ... .
سوزش انگشتش را حس کرد و دستش را پس کشید. قطره های خون روی رومیزی چکیدند. چاقو را پرت كرد. چاقو به ديوار خورد و به زمين افتاد. از جا بلند شد و دستش را زیر آب شست. انگشتش را لای دستمال کاغذی با دستش محکم فشار داد.
_ گول خوردی .
به اتاق رفت . در را پشت سرش بست. جلو آينه نشست و صورتش را در دستهايش گرفت.
_ بايد برم دكتر. يه روز اسم منم توي صفحه حوادث نوشته می شه. خدايا كمكم كن. شيطونه ميگه... .
به تصوير خود در آيينه نگاه كرد. زير چشم های سياهش گود افتاده بود.
_ چرا دست از سرم برنميداره؟ ... فقط بچه ميخواستم. چه حماقتي؟ چهقدر ازش متنفرم.
برس را پرت كرد . از صدای شكستن و ريختن تكه های شيشه جيغی كشيد و از جا پريد . در باز شد و مرد با قامت كشيده ی خود دهانه ی در را پُر كرد .
_ چی شده ؟ چرا آيينه شكسته ؟
صورتش را در دستهايش پنهان كرد . شانه هايش لرزيدند و در آغوش مرد گم شد.





 
یکی از محصولات بی نظیر رسالت سی دی مجموعه سی هزار ایبوک فارسی می باشد که شما را یکعمر از خرید کتاب در هر زمینه ای که تصورش را بکنید بی نیاز خواهد کرد در صورت تمایل نگاهی به لیست کتابها بیندازید

32136< 5


 

 

انتشار داستان‌هاي اين بخش از سايت سخن در ساير رسانه‌ها  بدون كسب اجازه‌ از نويسنده‌ي داستان ممنوع است، مگر به صورت لينك به  اين صفحه براي سايتهاي اينترنتي